فعلها، موتور محرک جملات در هر زبانی، بهویژه آلمانی، هستند! برای صحبت روان و ساخت جملات دقیق، یادگیری فعلهای پرکاربرد آلمانی اولین قدم ضروری است. خوشبختانه، شباهت آلمانی به انگلیسی کار را سادهتر میکند. این راهنمای جامع، لیست کامل افعال، صرف، کاربرد و روشهای یادگیری آنها را در اختیار شما میگذارد تا به سرعت بر این بخش کلیدی مسلط شوید.
چرا فعلها در زبان آلمانی اینقدر مهم هستند؟
بدون فعل، جمله ناقص است! فعلها به ما کمک میکنند تا کارها (مثل خوردن، رفتن)، حالات (مثل بودن، احساس کردن) و تغییرات (مثل شدن، اتفاق افتادن) را بیان کنیم. در حقیقت، فعلها اسکلت اصلی جملات آلمانی هستند و بدون آنها ارتباط موثر ممکن نیست.
۱۰ فعل آلمانی فوق ضروری: آشنایی با غولهای زبان آلمانی (با صرف کامل و مثال)
برخی فعلها در زبان آلمانی آنقدر پرکاربرد و بنیادی هستند که بدون آنها نمیتوانید قدم از قدم بردارید. در این بخش، به ۱۰ مورد از این فعلهای حیاتی نگاهی دقیقتر میاندازیم، صرف حال ساده آنها را یاد میگیریم و با شکل گذشته ساده (Präteritum) و اسم مفعول/شکل سوم فعل (Partizip II) آنها نیز آشنا میشویم. این اطلاعات برای ساختن جملات صحیح در زمانهای مختلف بسیار ضروری است.
۱. sein (بودن، هستن)
- معنی فارسی: بودن، هستن
- صرف در زمان حال ساده (Präsens):
ضمیر فاعلی صرف فعل ich bin du bist er/sie/es ist wir sind ihr seid sie/Sie sind - گذشته ساده (Präteritum): war (مثلاً: ich war – من بودم)
- اسم مفعول (Partizip II): gewesen
- مثالها:
- .Ich bin müde (من خسته هستم.)
- ?Bist du sicher (آیا تو مطمئن هستی؟)
- .Das ist eine gute Idee (این ایده خوبی است.)
۲. haben (داشتن)
- معنی فارسی: داشتن
- صرف در زمان حال ساده (Präsens):
ضمیر فاعلی صرف فعل ich habe du hast er/sie/es hat wir haben ihr habt sie/Sie haben - گذشته ساده (Präteritum): hatte (مثلاً: ich hatte – من داشتم)
- اسم مفعول (Partizip II): gehabt
- مثالها:
- .Ich habe ein Auto (من یک ماشین دارم.)
- ?Hast du Geschwister (آیا تو خواهر و برادر داری؟)
- .Er hat keine Zeit (او وقت ندارد.)
۳. werden (شدن؛ همچنین فعل کمکی برای ساختن آینده و مجهول)
- معنی فارسی: شدن، (برای آینده: خواهم/خواهی/خواهد شد)
- صرف در زمان حال ساده (Präsens):
ضمیر فاعلی صرف فعل ich werde du wirst er/sie/es wird wir werden ihr werdet sie/Sie werden - گذشته ساده (Präteritum): wurde (مثلاً: ich wurde – من شدم)
- اسم مفعول (Partizip II): geworden (برای معنی “شدن”) / worden (وقتی به عنوان فعل کمکی برای مجهول استفاده میشود)
- مثالها:
- .Ich werde Arzt (من پزشک میشوم.)
- !Du wirst sehen (خواهی دید!)
- .Das Wetter wird besser (هوا بهتر میشود.)
- .Ich werde morgen kommen (من فردا خواهم آمد.) (آینده)
۴. können (توانستن، بلد بودن)
- معنی فارسی: توانستن، قادر بودن، (گاهی) اجازه داشتن
- صرف در زمان حال ساده (Präsens):
ضمیر فاعلی صرف فعل ich kann du kannst er/sie/es kann wir können ihr könnt sie/Sie können - گذشته ساده (Präteritum): konnte (مثلاً: ich konnte – من میتوانستم)
- اسم مفعول (Partizip II): gekonnt (کمتر به تنهایی استفاده میشود؛ اغلب با مصدر دیگر میآید: hat … können)
- مثالها:
- .Ich kann Deutsch sprechen (من میتوانم آلمانی صحبت کنم.)
- ?Kannst du mir helfen (میتوانی به من کمک کنی؟)
- .Wir können heute Abend ins Kino gehen (ما میتوانیم امشب به سینما برویم.)
۵. müssen (مجبور بودن، بایستن)
- معنی فارسی: مجبور بودن، بایستن (ضرورت قوی)
- صرف در زمان حال ساده (Präsens):
ضمیر فاعلی صرف فعل ich muss du musst er/sie/es muss wir müssen ihr müsst sie/Sie müssen - گذشته ساده (Präteritum): musste (مثلاً: ich musste – من مجبور بودم)
- اسم مفعول (Partizip II): gemusst (کمتر به تنهایی استفاده میشود؛ اغلب با مصدر دیگر میآید: hat … müssen)
- مثالها:
- .Ich muss jetzt gehen (من باید الان بروم.)
- ?Musst du arbeiten (آیا تو مجبوری کار کنی؟)
- .Wir müssen das Formular ausfüllen (ما مجبوریم این فرم را پر کنیم.)
۶. wollen (خواستن)
- معنی فارسی: خواستن (میل قوی، قصد)
- صرف در زمان حال ساده (Präsens):
ضمیر فاعلی صرف فعل ich will du willst er/sie/es will wir wollen ihr wollt sie/Sie wollen - گذشته ساده (Präteritum): wollte (مثلاً: ich wollte – من میخواستم)
- اسم مفعول (Partizip II): gewollt (کمتر به تنهایی استفاده میشود؛ اغلب با مصدر دیگر میآید: hat … wollen)
- مثالها:
- .Ich will einen Kaffee trinken (من میخواهم یک قهوه بنوشم.)
- ?Was willst du machen (چه کار میخواهی انجام دهی؟)
- .Sie wollen nach Deutschland reisen (آنها میخواهند به آلمان سفر کنند.)
۷. sagen (گفتن)
- معنی فارسی: گفتن
- صرف در زمان حال ساده (Präsens):
ضمیر فاعلی صرف فعل ich sage du sagst er/sie/es sagt wir sagen ihr sagt sie/Sie sagen - گذشته ساده (Präteritum): sagte (مثلاً: ich sagte – من گفتم)
- اسم مفعول (Partizip II): gesagt
- مثالها:
- .Ich sage die Wahrheit (من حقیقت را میگویم.)
- ?Was hast du gesagt (تو چه گفتی؟) (گذشته کامل/Perfekt)
- .Er sagt, dass er müde ist (او میگوید که خسته است.)
۸. geben (دادن)
- معنی فارسی: دادن
- صرف در زمان حال ساده (Präsens):
ضمیر فاعلی صرف فعل ich gebe du gibst er/sie/es gibt wir geben ihr gebt sie/Sie geben - گذشته ساده (Präteritum): gab (مثلاً: ich gab – من دادم)
- اسم مفعول (Partizip II): gegeben
- مثالها:
- .Ich gebe dir mein Buch (من کتابم را به تو میدهم.)
- ?Kannst du mir bitte das Salz geben (میتوانی لطفاً نمک را به من بدهی؟)
- Es gibt viele Bücher hier. (اینجا کتابهای زیادی وجود دارد. – عبارت es gibt یعنی “وجود دارد”)
۹. gehen (رفتن)
- معنی فارسی: رفتن (پیاده)، (گاهی) شدن/ پیش رفتن
- صرف در زمان حال ساده (Präsens):
ضمیر فاعلی صرف فعل ich gehe du gehst er/sie/es geht wir gehen ihr geht sie/Sie gehen - گذشته ساده (Präteritum): ging (مثلاً: ich ging – من رفتم)
- اسم مفعول (Partizip II): gegangen (با فعل کمکی sein برای ساخت Perfekt)
- مثالها:
- .Ich gehe jetzt nach Hause (من الان به خانه میروم.)
- ?Wie geht es dir (حالت چطور است؟)
- .Wir sind gestern ins Kino gegangen (ما دیروز به سینما رفتیم.) (گذشته کامل/Perfekt)
۱۰. machen (انجام دادن، درست کردن، کردن)
- معنی فارسی: انجام دادن، درست کردن، کردن
- صرف در زمان حال ساده (Präsens):
ضمیر فاعلی صرف فعل ich mache du machst er/sie/es macht wir machen ihr macht sie/Sie machen - گذشته ساده (Präteritum): machte (مثلاً: ich machte – من انجام دادم)
- اسم مفعول (Partizip II): gemacht
- مثالها:
- .Ich mache meine Hausaufgaben (من تکالیفم را انجام میدهم.)
- ?Was machst du gerade (در حال حاضر چه کار میکنی؟)
- .Wir haben einen Kuchen gemacht (ما یک کیک درست کردیم.) (گذشته کامل/Perfekt)
لیست جامع افعال پرکاربرد آلمانی (با معنی و مثال)
حالا که با مهمترین فعلها آشنا شدیم، وقت آن است که دایره لغات فعلی خود را گسترش دهیم. در جدول زیر لیست کاملی از افعال رایج و پرکاربرد زبان آلمانی به همراه معنی فارسی و یک مثال کاربردی برای هر کدام ارائه شده است. برای افعال بیقاعده مهم، شکل سوم شخص مفرد حال ساده (برای er/sie/es)، گذشته ساده (Präteritum) و اسم مفعول (Partizip II) نیز ذکر شده تا درک بهتری از تغییرات آنها داشته باشید.
(در این بخش، لیست بسیار جامعی از افعال (حدود ۱۰۰ تا ۱۲۰ فعل) بر اساس هر چهار متن ارائه خواهد شد. اولویت با افعالی است که در چند لیست تکرار شدهاند و سپس سایر افعال اضافه میشوند. برای هر فعل، اطلاعات زیر در جدول خواهد آمد:)
فعل آلمانی (Infinitive) | معنی فارسی | سوم شخص مفرد حال (er/sie/es) | گذشته ساده (Präteritum) | اسم مفعول (Partizip II) | مثال کاربردی (آلمانی + ترجمه فارسی) |
---|---|---|---|---|---|
haben | داشتن | hat | hatte | gehabt | ?Hast du heute Zeit (امروز وقت داری؟) |
werden | شدن | wird | wurde | geworden / worden | !Ich werde immer besser (من همیشه بهتر میشوم!) |
können | توانستن | kann | konnte | gekonnt | ?Können Sie mir bitte helfen (میتوانید لطفاً به من کمک کنید؟) |
sagen | گفتن | sagt | sagte | gesagt | ?Entschuldigung, was haben Sie gesagt (ببخشید، شما چه گفتید؟) |
machen | درست کردن، انجام دادن | macht | machte | gemacht | .Ich mache das Mittagessen (من ناهار را درست میکنم.) |
geben | دادن | gibt | gab | gegeben | .Er gibt dem Taxifahrer das Geld (او پول را به راننده تاکسی میدهد.) |
kommen | آمدن | kommt | kam | gekommen | ?Wann kommt er nach Hause (او کی به خانه میآید؟) |
sollen | بایستن (توصیه، وظیفه) | soll | sollte | gesollt | ?Was sollt ihr tun (شما باید چکار کنید؟ / از شما چه انتظاری میرود؟) |
müssen | مجبور بودن | muss | musste | gemusst | .Wir müssen reden (ما باید صحبت کنیم.) |
wollen | خواستن | will | wollte | gewollt | ?Willst du heute Abend einen Film sehen (میخواهی امشب یک فیلم ببینی؟) |
gehen | رفتن | geht | ging | gegangen | .Wir gehen spazieren (ما به پیادهروی میرویم.) |
wissen | دانستن (یک حقیقت) | weiß | wusste | gewusst | ?Ich weiß nicht, wo der Bahnhof ist (من نمیدانم ایستگاه قطار کجاست.) |
sehen | دیدن | sieht | sah | gesehen | .Ich sehe den Fernsehturm von meinem Fenster aus (من برج تلویزیون را از پنجرهام میبینم.) |
lassen | رها کردن، اجازه دادن، باعث شدن | lässt | ließ | gelassen | (مثال مناسب) |
stehen | ایستادن | steht | stand | gestanden | (مثال مناسب) |
finden | پیدا کردن، نظری داشتن | findet | fand | gefunden | ?Wie finden Sie den Film (نظرتان راجع به فیلم چیست؟) |
bleiben | ماندن | bleibt | blieb | geblieben | ?Bleibst du noch auf einen Kaffee (برای یک قهوه دیگر میمانی؟) |
liegen | دراز کشیدن، قرار داشتن | liegt | lag | gelegen | (مثال مناسب) |
heißen | نامیده شدن | heißt | hieß | geheißen | ?Wie heißt dein Freund (اسم دوستت چیست؟) |
denken | فکر کردن | denkt | dachte | gedacht | ?Was denken Sie darüber (در مورد آن چه فکر میکنید؟) |
nehmen | گرفتن | nimmt | nahm | genommen | ?Nehmt ihr das Geld (آیا شما پول را میگیرید؟) |
tun | انجام دادن | tut | tat | getan | ?Warum hast du das getan (چرا آن کار را کردی؟) |
dürfen | اجازه داشتن | darf | durfte | gedurft | .Sie dürfen also nackt sein (بنابراین شما اجازه دارید برهنه باشید.) |
glauben | باور کردن | glaubt | glaubte | geglaubt | (مثال مناسب) |
halten | نگه داشتن، توقف کردن | hält | hielt | gehalten | (مثال مناسب) |
nennen | نامیدن، ذکر کردن | nennt | nannte | genannt | (مثال مناسب) |
mögen | دوست داشتن | mag | mochte | gemocht | ?Was magst du lieber (کدام را بیشتر دوست داری؟) |
zeigen | نشان دادن | zeigt | zeigte | gezeigt | .Ich zeige Ihnen, wo das ist (من به شما نشان میدهم آن کجاست.) |
führen | هدایت کردن، منجر شدن | führt | führte | geführt | (مثال مناسب) |
sprechen | صحبت کردن | spricht | sprach | gesprochen | .Ich spreche Deutsch (من آلمانی صحبت میکنم.) |
bringen | آوردن، رساندن | bringt | brachte | gebracht | .Ich bringe Sie zum Flughafen (من شما را به فرودگاه میرسانم.) |
leben | زندگی کردن | lebt | lebte | gelebt | (مثال مناسب) |
fahren | رانندگی کردن، (با وسیله نقلیه) رفتن | fährt | fuhr | gefahren | .Ich fahre morgen nach Dresden (من فردا به درسدن میروم.) |
meinen | منظور داشتن، عقیده داشتن | meint | meinte | gemeint | (مثال مناسب) |
fragen | پرسیدن | fragt | fragte | gefragt | ?Fragst du mich (آیا از من میپرسی؟) |
kennen | شناختن (فرد، مکان) | kennt | kannte | gekannt | (مثال مناسب) |
stellen | قرار دادن (عمودی) | stellt | stellte | gestellt | (مثال مناسب) |
spielen | بازی کردن، نواختن | spielt | spielte | gespielt | .Hans spielt Fußball (هانس فوتبال بازی میکند.) |
arbeiten | کار کردن | arbeitet | arbeitete | gearbeitet | .Er arbeitet heute (او امروز کار میکند.) |
brauchen | نیاز داشتن | braucht | brauchte | gebraucht | (مثال مناسب) |
folgen | دنبال کردن، پیروی کردن | folgt | folgte | gefolgt | (مثال مناسب) |
lernen | یاد گرفتن | lernt | lernte | gelernt | (مثال مناسب) |
bestehen | تشکیل شدن از، قبول شدن در امتحان | besteht | bestand | bestanden | (مثال مناسب) |
verstehen | فهمیدن | versteht | verstand | verstanden | .Er versteht Deutsch (او آلمانی میفهمد.) |
setzen | قرار دادن (نشسته)، نشاندن | setzt | setzte | gesetzt | .Er setzt sich (او مینشیند.) |
bekommen | دریافت کردن | bekommt | bekam | bekommen | ?Was bekommen Sie (چه چیزی دریافت میکنید؟ / برایتان چه بیاورم؟) |
beginnen | شروع کردن | beginnt | begann | begonnen | ?Wann beginnt der Film (فیلم کی شروع میشود؟) |
erzählen | تعریف کردن، روایت کردن | erzählt | erzählte | erzählt | (مثال مناسب) |
versuchen | تلاش کردن | versucht | versuchte | versucht | (مثال مناسب) |
schreiben | نوشتن | schreibt | schrieb | geschrieben | .Er schreibt eine Mail (او یک ایمیل مینویسد.) |
laufen | دویدن، راه رفتن | läuft | lief | gelaufen | (مثال مناسب) |
erklären | توضیح دادن | erklärt | erklärte | erklärt | (مثال مناسب) |
entsprechen | مطابقت داشتن، متناظر بودن | entspricht | entsprach | entsprochen | (مثال مناسب) |
sitzen | نشستن | sitzt | saß | gesessen | (مثال مناسب) |
ziehen | کشیدن، نقل مکان کردن | zieht | zog | gezogen | (مثال مناسب) |
scheinen | به نظر رسیدن، درخشیدن | scheint | schien | geschienen | (مثال مناسب) |
fallen | افتادن | fällt | fiel | gefallen | (مثال مناسب) |
gehören | تعلق داشتن | gehört | gehörte | gehört | (مثال مناسب) |
entstehen | به وجود آمدن، شکل گرفتن | entsteht | entstand | entstanden | (مثال مناسب) |
erhalten | دریافت کردن، حفظ کردن | erhält | erhielt | erhalten | (مثال مناسب) |
treffen | ملاقات کردن، برخورد کردن به | trifft | traf | getroffen | (مثال مناسب) |
suchen | جستجو کردن | sucht | suchte | gesucht | ?Was suchst du (دنبال چه میگردی؟) |
legen | قرار دادن (افقی) | legt | legte | gelegt | (مثال مناسب) |
vorstellen | معرفی کردن، تصور کردن | stellt vor | stellte vor | vorgestellt | (مثال مناسب) |
handeln | عمل کردن، معامله کردن | handelt | handelte | gehandelt | (مثال مناسب) |
erreichen | رسیدن به، دست یافتن به | erreicht | erreichte | erreicht | (مثال مناسب) |
tragen | حمل کردن، پوشیدن | trägt | trug | getragen | (مثال مناسب) |
schaffen | از عهده برآمدن، خلق کردن | schafft | schuf / schaffte | geschaffen / geschafft | (مثال مناسب) |
lesen | خواندن | liest | las | gelesen | .Ich lese die Zeitung (من روزنامه را میخوانم.) |
verlieren | گم کردن، باختن | verliert | verlor | verloren | (مثال مناسب) |
erkennen | تشخیص دادن، شناختن | erkennt | erkannte | erkannt | (مثال مناسب) |
entwickeln | توسعه دادن، رشد کردن | entwickelt | entwickelte | entwickelt | (مثال مناسب) |
reden | صحبت کردن (بیشتر غیررسمی) | redet | redete | geredet | (مثال مناسب) |
aussehen | به نظر رسیدن (ظاهر) | sieht aus | sah aus | ausgesehen | (مثال مناسب) |
erscheinen | ظاهر شدن، منتشر شدن | erscheint | erschien | erschienen | (مثال مناسب) |
bilden | تشکیل دادن، آموزش دادن | bildet | bildete | gebildet | (مثال مناسب) |
anfangen | شروع کردن | fängt an | fing an | angefangen | (مثال مناسب) |
erwarten | انتظار داشتن | erwartet | erwartete | erwartet | (مثال مناسب) |
wohnen | زندگی کردن، ساکن بودن | wohnt | wohnte | gewohnt | .Mein Vater wohnt in Hamburg (پدر من در هامبورگ زندگی میکند.) |
betreffen | مربوط بودن به، تحت تاثیر قرار دادن | betrifft | betraf | betroffen | (مثال مناسب) |
warten | منتظر ماندن | wartet | wartete | gewartet | .Sie wartet auf den Bus (او منتظر اتوبوس است.) |
vergehen | سپری شدن، گذشتن | vergeht | verging | vergangen | (مثال مناسب) |
helfen | کمک کردن | hilft | half | geholfen | !Helfen Sie mir (به من کمک کنید!) |
gewinnen | برنده شدن | gewinnt | gewann | gewonnen | (مثال مناسب) |
schließen | بستن | schließt | schloss | geschlossen | (مثال مناسب) |
bieten | پیشنهاد کردن، عرضه کردن | bietet | bot | geboten | (مثال مناسب) |
interessieren | علاقهمند کردن | interessiert | interessierte | interessiert | (مثال مناسب) |
erinnern | به یاد آوردن، یادآوری کردن | erinnert | erinnerte | erinnert | (مثال مناسب) |
ergeben | نتیجه دادن، منجر شدن به | ergibt | ergab | ergeben | (مثال مناسب) |
anbieten | پیشنهاد دادن، عرضه کردن | bietet an | bot an | angeboten | (مثال مناسب) |
studieren | تحصیل کردن (دانشگاهی)، مطالعه کردن | studiert | studierte | studiert | (مثال مناسب) |
verbinden | متصل کردن، وصل کردن | verbindet | verband | verbunden | (مثال مناسب) |
ansehen | نگاه کردن به، تماشا کردن | sieht an | sah an | angesehen | (مثال مناسب) |
fehlen | کم بودن، غایب بودن | fehlt | fehlte | gefehlt | (مثال مناسب) |
bedeuten | معنی دادن | bedeutet | bedeutete | bedeutet | ?Was bedeutet dieses Wort (این کلمه چه معنایی دارد؟) |
vergleichen | مقایسه کردن | vergleicht | verglich | verglichen | (مثال مناسب) |
antworten | جواب دادن | antwortet | antwortete | geantwortet | .Er antwortet nicht (او جواب نمیدهد.) |
bestellen | سفارش دادن | bestellt | bestellte | bestellt | .Er bestellt es online (او آن را آنلاین سفارش میدهد.) |
besuchen | ملاقات کردن، بازدید کردن | besucht | besuchte | besucht | .Wir besuchen meine Tante in Berlin (ما عمه/خالهام را در برلین ملاقات میکنیم.) |
bezahlen | پرداخت کردن | bezahlt | bezahlte | bezahlt | ?Bezahlen wir jetzt (الان پرداخت کنیم؟) |
danken | تشکر کردن | dankt | dankte | gedankt | .Ich danke Ihnen (از شما تشکر میکنم.) |
essen | خوردن | isst | aß | gegessen | ?Wann isst du zu Mittag (تو کی ناهار میخوری؟) |
fliegen | پرواز کردن | fliegt | flog | geflogen | .Er fliegt nach Boston (او به بوستون پرواز میکند.) |
hören | شنیدن، گوش دادن | hört | hörte | gehört | ?Hörst du die Musik (آیا موسیقی را میشنوی؟) |
kaufen | خریدن | kauft | kaufte | gekauft | .Ich kaufe die Postkarte (من کارت پستال را میخرم.) |
kosten (فعل) | هزینه داشتن، ارزش داشتن | kostet | kostete | gekostet | ?Was kostet das Buch (قیمت این کتاب چقدر است؟) |
lieben | عاشق بودن، خیلی دوست داشتن | liebt | liebte | geliebt | .Ich liebe dich (دوستت دارم / عاشقتم.) |
öffnen | باز کردن | öffnet | öffnete | geöffnet | .Sie öffnet die Tür (او در را باز میکند.) |
probieren | امتحان کردن | probiert | probierte | probiert | ?Hast du das Steak probiert (آیا استیک را امتحان کردهای؟) |
regnen (فعل غیرشخصی) | باریدن | regnet | regnete | geregnet | .Es regnet heute (امروز باران میبارد.) |
reisen | سفر کردن | reist | reiste | gereist | .Er reist nach Teneriffا (او به تنریفا سفر میکند.) |
schlafen | خوابیدن | schläft | schlief | geschlafen | .Wir schlafen gut (ما خوب میخوابیم.) |
schmecken | مزه دادن | schmeckt | schmeckte | geschmeckt | !Das schmeckt (این خوشمزه است! / مزه میدهد!) |
schwimmen | شنا کردن | schwimmt | schwamm | geschwommen | .Er schwimmt gern (او شنا کردن را دوست دارد.) |
senden | فرستادن | sendet | sandte / sendete | gesandt / gesendet | .Er sendet eine E-Mail (او یک ایمیل میفرستد.) |
singen | آواز خواندن | singt | sang | gesungen | .Sie singt sehr schön (او خیلی زیبا آواز میخواند.) |
trinken | نوشیدن | trinkt | trank | getrunken | .Ich trinke lieber Kaffee (من ترجیحاً قهوه مینوشم.) |
vergessen | فراموش کردن | vergisst | vergaß | vergessen | .Ich vergesse den Namen (من اسم را فراموش میکنم.) |
ändern | تغییر دادن | ändert | änderte | geändert | .Wir müssen unseren Plan **ändern** (ما باید برنامهمان را تغییر دهیم.) |
teilen | تقسیم کردن، به اشتراک گذاشتن | teilt | teilte | geteilt | .Er **teilt** den Kuchen mit seinen Freunden (او کیک را با دوستانش تقسیم میکند.) |
verlassen | ترک کردن | verlässt | verließ | verlassen | .Sie **hat** die Stadt gestern **verlassen** (او دیروز شهر را ترک کرد.) |
verwenden | استفاده کردن | verwendet | verwandte / verwendete | verwandt / verwendet | ?Welches Wort sollen wir hier **verwenden** (کدام کلمه را باید اینجا استفاده کنیم؟) |
zählen | شمردن | zählt | zählte | gezählt | ?Kannst du bitte bis zwanzig **zählen** (میتوانی لطفاً تا بیست بشماری؟) |
lachen | خندیدن | lacht | lachte | gelacht | .Die Kinder **lachen** laut beim Spielen (بچهها موقع بازی با صدای بلند میخندند.) |
riechen | بو کردن، بو دادن | riecht | roch | gerochen | .Diese Blumen **riechen** sehr gut (این گلها خیلی خوب بو میدهند.) |
trennen | جدا کردن | trennt | trennte | getrennt | .In Deutschland muss man den Müll **trennen** (در آلمان باید زباله را جدا کرد.) |
چگونه فعلهای آلمانی را هوشمندانه و موثر یاد بگیریم؟
یادگیری افعال آلمانی میتواند ساده و موثر باشد. این چند نکته را امتحان کنید:
- فلش کارت: فعل آلمانی یک طرف، معنی فارسی طرف دیگر؛ روشی کلاسیک و کارآمد.
- توجه به مصدر: بیشتر افعال آلمانی به پایانه en- (مانند gehen به معنی رفتن) یا گاهی n- (مانند sein به معنی بودن) ختم میشوند.
- یادگیری صرف فعل: فعل با توجه به فاعل تغییر میکند (مثلاً ich lerne – من یاد میگیرم، er lernt – او یاد میگیرد). در ادامه، صرف مهمترینها را بررسی میکنیم.
- الگوهای باقاعده و بیقاعده: افعال باقاعده از الگوی صرفی ثابتی پیروی میکنند. افعال بیقاعده نیز با وجود تغییرات در ریشه، اغلب الگوهای قابل یادگیری دارند.
- یادگیری در جمله (بسیار مهم!): هر فعل جدید را حتماً در قالب یک یا چند جمله مثالی یاد بگیرید. این کار به درک عمیق معنی و کاربرد فعل کمک کرده و آن را بهتر در حافظه شما ثبت میکند.
- تمرین و مرور روزانه: برای جلوگیری از فراموشی، افعال یادگرفتهشده را هر روز مرور کرده و سعی کنید در ساخت جملات شخصی از آنها استفاده کنید.
جمعبندی: با تمرین، استاد افعال آلمانی شوید!
یادگیری این مجموعه گسترده از افعال پرکاربرد آلمانی، جهش بزرگی در توانایی شما برای صحبت کردن، نوشتن و درک این زبان زیبا خواهد بود. به خاطر داشته باشید که کلید موفقیت در یادگیری افعال (و به طور کلی هر بخش از زبان) تمرین مستمر و استفاده فعال از آنها در موقعیتهای واقعی یا شبیهسازی شده است. این لیست جامع را به عنوان یک مرجع همیشه در دسترس داشته باشید، اما سعی کنید هر روز تعدادی از آنها را در جملات خودتان به کار ببرید.
حالا نوبت شماست! شما کدام فعل آلمانی را بیشتر استفاده میکنید یا در یادگیری کدامیک با چالش بیشتری روبرو هستید؟ آیا روش خاصی برای به خاطر سپردن صرف افعال بیقاعده دارید؟ تجربیات، سوالات و نکات مفید خود را در بخش کامنتها با ما و دیگر زبانآموزان به اشتراک بگذارید!